دل نوشته
امروز غروب که تو صف نونوایی بودم یهو هوا شروع به باریدن کرد همینطور که مشتاقانه به باران نگاه می کردم چند نفر دیگه که توی صف بودن شروع کردن هر کدوم به اظهار نظرهایی مثل:
بارون داره میاد؟؟؟!!! بارون داره میادا... بازم بارون... الان چه وقته بارونه؟؟؟!!!.....
توی دل خودم گفتم آخه به شما چه؟؟؟ مگه باید از شما اجازه می گرفت یا با شما هماهنگ می کرد؟؟؟
بعد گفتم شاید خدا میخواسته فضولها رو نشون بده!!! یا شاید بگه آدما چقد ناشکرن و...
ولی اون چیزی که برای خودم درس شد این بود که ما باید توجه داشته باشیم که مردم در هر صورت حرف می زنن مهم اینه که ما چه واکنشی داریم و چطور به زندگی ادامه میدیم...
ما باید ذهن خودمونو به اینکه دیگران در مورد ما چه فکر می کنن درگیر نکنیم به عبارتی به این جمله که نمیدونم از کدوم بزرگواریه که میگه:«با مردم زندگی کن اما برای مرددم زندگی نگن» توجه کنیم.
نوشته شده توسط:محمد دهدار مدیر کلبه اندیشه و احساس
:: موضوعات مرتبط:
آرشیو مطالب صفحه اصلی،
،